به گزارش قدس آنلاین ، کرونا در یک سال و اندی که از زمان حیاتش میگذرد، نظم و قاعده زندگی و جهان را به هم ریخته است؛ آن هم در روزگاری که گمان نمیرفت با وجود پیشرفتهای فراوان در علم پزشکی، جهان به یکباره در مقابل ویروسی ناشناخته چنین زانو بزند.
پا گذاشتن کرونا بر کره خاکی دو روی سکه دارد؛ یک روی آن تلخیها و مصیبتی است که انسان از حضورش چشیده است. کرونا نشان داد که در کام مرگ رفتن چقدر آسان است؛ گویی ثابت کرد که زندگی بسان مویی است باریک که هر آن امکان گسسته شدن آن وجود دارد. اما به گمان من کرونا روی دیگری هم دارد که البته گاه زیر سایه تلخیها قرار گرفته است. روی شیرین همدلیها و مهربانیها. روی قدر یکدیگر را دانستن و دلتنگی...
انتشارات راه یار اخیراً کتابی با عنوان «هفت خان شستن» منتشر کرده که هر دو روی این سکه را کنار یکدیگر در قاب یک کتاب به تصویر کشیده است. کتاب که با تحقیق محمدحسین عظیمی و زهرا سادات هاشمی و با تدوین محمدجواد رحیمی تنظیم و منتشر شده، دربردارنده خاطرات طلاب و گروههای جهادی فعال در امر تغسیل و تدفین اموات کرونایی است. مؤلفان این اثر برای روشنتر شدن اوضاع و شرایط جامعه تحت تأثیر حضور این ویروس، عملکرد آدمهای یک جامعه و نحوه مواجهه آنها با شرایط بحرانی در روزگار کنونی و نشان دادن بخشی از همدلیها و مهربانیها زیر بمباران وحشت، خستگی و بیمهریها به سراغ کسانی رفتهاند که «احساس وظیفه» آنها را پای کار کشانده است؛ آن هم در روزهایی که در پیکره جهان ترس از این ویروس ناشناخته رسوخ کرده بود و کمتر کسی را میشد در خیابانها یافت.
انتشار خاطرات «هفت خان شستن» از وجه دیگری نیز قابل تأمل است. راه یار تلاش کرده تا در مدت فعالیت خود از زاویه دیگری به وقایع و رویدادهای مهم از دریچه تاریخ شفاهی نگاه کند. در این مدت نیز آثار متفاوتی از این منظر در زمینههای مختلف منتشر کرده است. انتشار خاطرات شفاهی از دوران کرونا آن هم در دورهای که هنوز جهان به این پدیده مبتلی است، امری مبارک است. نشان از دقت نویسنده و دغدغه ناشر دارد. دغدغه برای ثبت لحظاتی که ممکن است در گوشه اتاق گروههای جهادی یا در کنار سنگ غسالخانه گم شود، فراموش شود و سالها بعد انکار.
شیراز، شهر مورد هدف این گروه تحقیقاتی است. یک گروه جهادی با همکاری جمعی از طلبهها پس از دستور رهبر معظم انقلاب برای تغسیل اموات کرونایی، آستینها را بالا میزنند تا در این زمینه کاری کرده باشند. روایتها از زبان تکتک افرادی نقل میشود که در این صحنه حضور دارند. روایتها ساده و صمیمی است، اما تلنگری که بر مخاطب میزند تا مدتها همراه اوست. از مواجهه و گاه بیمهری آدمها با عزیزترینشان که بر سنگ سرد غسالخانه خوابیده تا تلاش یک گروه جهادی در گرمای هوای شهر لار برای تغسیل این اموات، از دغدغه تکتک این جوانان برای سنگ تمام گذاشتن برای اموات کرونایی تا سوزش چشمها و احساس خفگی ناشی از کلر ... .
کتاب از هفت روایت تشکیل شده است. نویسنده در گفتوگو با 15 راوی این کتاب، تلاش کرده از زوایای مختلف به کار این گروه جهادی بپردازد. کتاب با «دردسرهای شروع» آغاز میشود. نویسنده در این بخش چرایی و چگونگی تشکیل این گروه را از زبان راویان شرح میدهد: هر کس کرونا میگرفت، قرنطینه میشد تا با این بیماری سینه به سینه بجنگد؛ اما همین که سپرش میافتاد و نفسش میرفت، ارزش انسانیاش هم برای بعضی فراموش میشد. حتی نمیگذاشتند با رعایت بهداشت غسلش بدهند و پیکرش را با احترام به خاک بسپارند. در همان روزها، رهبری فتوا داد و عدهای پای کار آمدند تا احترام را به اموات کرونایی بازگردانند.
خان دوم: «ترس و درس». اولین مواجهه با اموات کرونایی و تجربه افراد مختلف گروه از این لحظات در این بخش از کتاب ثبت شده است: هم از میت میترسیدند، هم از کرونا؛ اما یک نفر توی پستوی ذهنشان میگفت: اموات کرونایی! چه کسی غسلشان میدهد؟ نمیخواستند این واجب الهی را پشت گوش بیندازند. داوطلب شدند، لباس مخصوص پوشیدند و رفتند توی غسالخانه. وقتی چشمشان به میت افتاد، فهمیدند آن همه ترس از جای دیگری آب میخورد، ترسهایی که درس شدند!
خان سوم: «ولی افتاد مشکلها». «قبل از تغسیل شاید نمیدانستند لباسهای مخصوص امانشان را میبرد؛ نمیدانستند گاز کلر چه بلایی سر ریههایشان میآورد؛ اصلاً شاید توقع تغسیل بچه دو ساله یا تحمل دیدن میت متلاشی یا سنگین را نداشتند؛ اما زیر سنگینی هیچ یک از اینها کم نیاوردند. خم شدند، اما نشکستند.
خان چهارم: «واکنشها». «همین که پایشان را از غسالخانه بیرون میگذاشتند، واکنش مردم شروع میشد؛ بعضیها شوکه میشدند، بعضیها میترسیدند، بعضی هم تشکر میکردند. اما اگر خانوادههایشان ماجرای تغسیل را میفهمیدند، چه واکنشی نشان میدادند؟ میترسیدند، تشویقشان میکردند، یا مانعشان میشدند؟».
خان پنجم: «کانون داغدیده». «همه سعی بچهها این بود که احترام میت حفظ شود. اگر هم میشد، با خانواده داغدیده حرف میزدند و به آنها تسلیت میگفتند. این ارتباطها گاهی با احساس آرامش همراه میشد، گاهی با اشک و گاهی هم با دلخوری!».
خان ششم: «تلخ و شیرین». «مثل هر کار جهادی دیگری، بچههای تغسیل کمکم به هم خو گرفتند. برای هم نگران میشدند، از هم درس میگرفتند. شوخی میکردند ...».
و خان هفتم: «خانه ابدی». «بچهها برای غسل اموات کرونایی سختیهای زیادی به جان خریدند، اما بدون تدفین شرعی، هرچه رشته بودند پنبه میشد. برای همین رفتند توی دل کار و گام آخر را هم محکم برداشتند».
انتخاب عنوان کتاب نیز از دیگر ویژگی مثبت کتاب است، انتخابی که به خوبی سختیهای کار این گروه جهادی را نشان میدهد: «هفت خان شستن».
نظر شما